برخي بر اين عقیدهاند كه به علت تخصصي و تكنيكي شدن مديريت، نميتوان كارگراني را كه فاقد مهارتها و دانشهای لازم مديريتي هستند در همه زمينههاي تصميمگیري سازماني شركت داد. عدهای از افراطيون چپگرا نيز با سهيم شدن كارگران در مسئولیتهای ناشي از تصميمگيري مديريتي مخالفند و میگویند كارگران بايد براي حفظ منافع خويش مبارزه كنند و از هر گونه همكاري بايد مديريت بپرهيزند. اين عده میگویند مشاركت در مديريت فقط از طريق ابزار مبارزات دسته جمعي ميسر است زيرا مديريت اجازه مشاركت حقيقي را در تصميمگيري مديريت به كاركنان نميدهد. بالاخره عدهای از افراد عنوان ميكنند كه از آنجائيكه مديريت صاحب و مالك سرمايه هست، بايد امتياز اداره كردن را نيز داشته باشد. اين عده با اينكه مشاركت در تصميم گیریهای مربوط به شرايط اشتغال را پذیرفتهاند مطرح میکنند كه سیاستها و برنامهریزیهای كلي سازماني نمیتوانند با مشاركت همه افراد سطوح پاييني سلسله مراتب سازماني، همراه باشد. این کار جزء ائتلاف وقت هزينه و به هدر رفتن انرژي نتيجه ديگري ببار نخواهد آورد. امروزه جدا از نقطه نظرات فوق بايد قبول كرد كه امكان مشاركت موثر و فراگير براي همه افراد سازمان به صورت بالقوه وجود دارد. چرا كه حتي كارگران بي سواد از طريق نمايندگان متخصص خود میتوانند در مورد تصميم گیریهای كاري خود مشاركت داشته باشند (مثلاً طراحي وظايف، رتبه بندي مشاغل، سازماندهي اوقات كاري، …).
مديران صف نيز میتوانند نقش بسيار سازندهاي در كمك به تصميم گیریهای ستادي مديران ارشد ايفا نمايند؛ بنابراين مشاركت در مديريت به درجات و میزانهای مختلفي امكان پذير است كه به ترتيب افزايش نفوذ در مديريت از پايين به بالاي سازمان طبقه بندي شدهاند.