نام من استیون پالن است. من در نیویورک سیتی به کار درمان مشغولم(اگرچه کار وکالت نیز انجام می دهم.) من تمرکز اصلی ام را بر به بیمارانم برای اتخاذ روش ها و تدابیری جهت غلبه برموانع و مشکلات خاصی که در مواقع مختلف زندگی با آن مواجه هستند، مسؤول می دانم. من سعی می کنم با رفع مشکلی خاص به آنان کمک کنم که روش ها و راهبرد هایی برای مقابله با مشکلات زندگی در وجود خود ایجاد کنند و آن ها را بسط و گسترش دهند.
طی این سالها، بیماران مختلف و متفاوتی داشتهام: بیمارانی از کشورهای آسیابی، اروپایی، امریکایی، آفریقایی؛ بیمارانی از میان افراد مجرد و متاهل؛ بیمارانی با دین و آیین های مختلف. همچنین که من به آنان در غلبه بر مشکلات پیش رویشان کمک می کردم، متوجه شدم که همگی صرف نظر از میزان درآمد و دارایی شان و اینکه چند خانه و خودرو دارند، همواره نوعی ازغم و نارضایتی و عدم احساس خوشبختی را ابزار میکنند و از این بابت لب به شکوه و شکایت می گشایند. آنان با روش ها و رویکرد های دریافتی از من نیز نمی توانستند به پیروزی در نبرد زندگی دست یابند. در این میان، حتی مهم نبود که ازدواج و زندگی مشترکشان تا چه حد خوب و عالی دنبال می شد یا فرزندانشان تا چه اندازه در زندگی موفق بودند. این نکته را نیز یادآور می شوم که صرف نظر از موفقیت های بیرونی و خاص آنان، بیشترشان دلایلی برای غم داشتن و ناراضی بودن از زندگی خود پیدا می کردند. آنان همچون دستگاه های فلزیاب عمل می کردند! با این تفاوت که مشکل یاب و غم یاب بودند و هنر شاد زندگی کردن را بلد نبودند.
من در واقع تصور نمی کنم که این قبیل افراد، از این لحاظ تفاوتی با عموم مردم داشته باشند وقتی ازفلیپ لارکین، شاعر بزرگ، خواسته شد که علت شهرت و معروفیت زیاد خود را بگوید، او چنین پاسخ داد:«اگر من شهرتی دارم، تصور میکنم علت و منشا اصلی اش این است که راجع به غم و غصه شعر می نویسم. در واقع شعرهای من بازتاب فکر و نگرش بیشتر مردمی است که غمگین و ناراضی اند و از زندگی خود لذت نمی برند. این روزها بیشتر افراد این ویژگی را دارند. شما این طور تصور نمی کنید؟.»