تحلیلگر سیستم ها، فردی است که از توان لازم برای مقابله با یک مشکل پیچیده برخوردار است و از دانش تفکیک و منطقی مشکل به اجزای کوچکتر، و ارائه راه حل های معقول در هر مورد بهره مند می باشد. تحلیلگر سیستم ها می تواند سیستم را در شرایط بحرانی مطالعه نموده ونوع برتر آن را ارائه دهد یا در مواقعی که هدف های متعدد پیش بینی شده است، قادر می باشد تا راه حل های اصولی دست یابی به آن ها را توصیه نماید. تحلیلگر سیستم ها، وضعیت سیستم را در ارتباط با دورنمای اهداف و ساختار سازمانی مورد بررسی قرار می دهد:
دورنمای یک سیستم ، دامنه و وسعت آن را نشان می دهد. اینکه مرزهای مطالعاتی آن تا چه حد گسترده خواهد بود؟ به بیان دیگر، در این بررسی ، مرزها یا دامنه های عرصه مطالعه مشخص می شود. به این دامنه، دورنمای مطالعاتی اطلاق خواهد شد. برای مثال، دورنما در یک پروژه سیستم با هدف طراحی مجدد سیستم حقوق و دستمزد ممکن است تنها به تجدید طراحی در صدور چک و شکل فیش حقوقی کارکنان محدود باشد. در این صورت هیچ یک از قسمت های مختلف حقوق و دستمزد، به جز بخش هایی از آنکه در ارتباط با تغییرات چک و فیش حقوق قرار دارند، مشمول تغییر نخواهند شد.
هدف های یک مطالعه سیستم شامل کلیه مواردیست که تحلیلگر سیستم در صدد دستیابی به آن هاست. به بیان دیگر، اینکه با طراحی سیستم جدید اجرای چه مواردی را مد نظر قرار داده و چگونه درداخل چارچوب سازمانی موجود قادر به انجام آن می باشد. همچنین،تحلیل گر سیستم ها یک سیستم را در ارتباط با ساختار اطلاعاتی که در آن سیستم به عملیات خود ادامه داده مورد توجه قرار می دهد. این موضوع بسیار حائز اهمیت است که تحلیل گر سیستم ها از اطلاعات مورد استفاده در سیستم موجود و نیز اطلاعات مورد نیاز درسیستم پیشنهادی درک کاملی داشته باشد.عامل مهمتر در رابطه با نگرش به سیستم برای تحلیل گر سیستم ها محل اشتغال افراد عملیات سیستم و توجه به نوع عملیات انجام شده توسط انان است. تجهیزات بکاررفته در یک سیستم ، فرم ها و گزارشات مورد استفاده ، و مسئولیت های محوله به هر یک ازواحدهای درگیر در سیستم،تماماَ برای تحلیل گرسیستم ها ازاهمیت برخوردارند.و چنانچه به هر یک از این عوامل توجه کافی صورت نگیرد به امکان طراحی یک سیستم خوبلطمه واردخواهد شد.از اینرومسئولیت نخستین تحلیل گر سیستم هانه تنها تنظیم شیوه هائی است که بتواند هدفهاو آرمانهای کلی یک شرکت را برارده نماید. بلکه بعلاوه تاَمین هدفها و ماَموریت های تک تک واحدهای مستقر در آن و در ارتباط با سیستم مورد بحث نیز خواهد بود. یک راه حل سیستمی خوب به براوردن تمامی این هدفها منجر می گردد.یک راه سیستمی برتر نیزعلاوه بر تاَمین هدفها با بافت سازمانی مورد نظر تناسب داشته واز امتیاز توجه به منبع انسانی مستقر در سازمان منتفع می شود. تحلیل گر سیستم ها برای اصلاح هوشمندانه وضعیت موجود از تکنیک های دستی یا کامپیوتری در سیستم میتواند استفاده نماید. اگر چه آشنائی با برنامه نویسی کامپیوتری برای تحلیل گر سیستم امری عادی محسوب می گردد.معذالک، نامبرده باید برای برنامه نوسی وظایف پروژه با برنامه نویسی که به این ماَموریت گمارده می شوند از نزدیک همکاری نماید. در این ارتباط،تحلیل گر بمثابه یک مدیرکل است که طراحی همه جانبه سیستم را هدایت نموده، و از کمکهای فنی لازم از قبیل برنامه نویسی، تخصص در تنظیم فرمها،مهندسین تجهیزات-برخوردار گردیده و به پیگیری سیستم از طریق طراحی،اجرا،و تجدد ارزیابی ادامه می دهد. آشنائی با دانش تکنیک برنامه نویسی کامپیوتری برای تحلیل گرسیستمها ازآنجا ضروری تشخیص داده شده که نامبرده باید قادر به برقراری ارتباط با برنامه نویسان بوده وعلت مواردی را که قابل برنامه نویسی یاغیرقابل برنامه نویسی هستند رادرک نماید.ازطرف دیگرتحلیل گر سیستم موظف است باطبیعت کارانجام شده توسط افرادی که سیستم برای استفاده آنان طراحی شده ازنزدیک آشنا شود.وی اغلب رابط حقیقی بین دوحوزه پردازش اطلاعات و واحد کاربر محسوب می گردد. در هر واحد سازمانی زبان یا فرهنگ خاصی رواج داشته و از تکنیک های معینی استفاده می شود. نقش تحلیلگر در این ارتباط عبارت از تعبیر واسطه گری در میان واحدهاست. لذا نامبرده باید با فکری باز در انتظار یادگیری موارد تازه باقی بماند. از تمامی این ها مهمتر، تحلیلگر باید از قابلیت مراوده با تمامی افراد در سطوح سازمانی بهره مند باشد.