هوش معنوي ظرفيت انسان است براي جستجو و پرسيدن سئوالات غايي درباره معناي زندگي و به طور همزمان تجربه پيوند يكپارچه بين هر يك از ما و جهاني است كه در آن زندگي مي كنيم. با هوش معنوي به حل مشكلات با توجه به جايگاه، معنا و ارزش آن مشكلات ميپردازيم. هوشي كه قادريم توسط آن به كارها و فعاليت هايمان معنا مفهوم بخشيده و با استفاده از آن بر معناي عملكردمان آگاه شويم و دريابيم كه كدام يك از اعمال مان از اعتبار بيشتري برخوردارند و كدام مسير در زندگيمان در بالاتر و عاليتر است تا آن را الگو و اسوه زندگي خود سازيم.
به نظر میرسد سن و جنسیت نیز در هوش معنوی اثرگذار باشند. یونگ معتقد است که در بسیاری از افراد پس از ۳۵ سالگی تغییرات عمدهای در ناخودآگاه صورت میگیرد که ممکن است در روند معنویت و هوش معنوی تأثیرگذار باشند. همچنین بعضی از محققان، معتقدند که در زنان این تحول متفاوت از مردان صورت میگیرد. براساس تعريف هوش معنویت ممکن است امری شناختی ـ انگیزشی باشد که مجموعهای از مهارتهای سازگاری و منابعی را که حل مساله و دستیابی به هدف را تسهیل میکنند معرفی مینماید. هوش معنوی انجام سازگارانه و کاربردی موارد یادشده در موقعیتهای خاص و زندگی روزمره است. به نظر میرسد هوش معنوی از روابط فیزیکی و شناختی فرد با محیط پیرامون خود فراتر رفته و وارد حیطه شهودی و متعالی دیدگاه فرد به زندگی خود میگردد. این دیدگاه شامل همۀ رویدادها و تجارب فرد می شود که تحت تأثیر یک نگاه کلی قرار گرفتهاند. فرد می تواند از این هوش برای چارچوبدهی و تفسیر مجدد تجارب خود بهره گیرد. این فرایند قادر است از لحاظ پدیدارشناختی بهرویدادها و تجارب فرد معنا و ارزش شخصی بیشتری بدهد. همچنین قابل ذکر است که سؤالهای جدی در مورد اینکه از کجا آمده ایم، به کجامی رویم و هدف اصلی زندگی چیست، از نمودهای هوش معنوی می باشند. سانتوس معتقد است هوش معنوی در مورد ارتباط با آفریننده جهان است. وی این هوش را توانایی شناخت اصول زندگی (قوانین طبیعی و معنوی) و بنا نهادن زندگی بر اساس این قوانین تعریف کرده است.