براي راه اندازي يک سيستم مديريت دانش موفق، راهکارها و ايده هاي مختلفي وجود دارد. نکته مهم در اين بين رسيدن به يک راه حل جامع و حساب شده با توجه به تعاريف و محدوديتهاي گفته شده و نيز درنظرگرفتن اهميتها و ضرورتها ميباشد. اکثر راهکارها را ميتوان بر اساس الگوهاي زير دسته بندي نمود:
برخي وجود تکنولوژي و استفاده از متدهاي برنامهنويسي نوين را توصيه نمودهاند. عدهاي طراحي يک سيستم خاص بر پايه نيازهاي سازمان را ضروري دانسته و برخي بر خلاف اين نظر مجموعهاي از سيستمهاي عمومي طراحي شده را به عنوان راهکار پيشنهاد کردهاند. عدهاي نيز با استناد به مفاهيم مديريت دانش، وجود سيستم نرمافزاري را خيلي ضروري نميدانند و بسترسازيهاي آموزشي و فرهنگي را راهحلي براي رسيدن به تفکر بر پايه دانش ميدانند.
با توجه به اين نظرات و با يک نگرش جامع به موضوع ميتوان دريافت که شايد اجراي همزمان اين راهکارها، در صورت تدوين يک طرح از قبل پيشبيني شده بتواند موفقيت چنين پروژههايي را بيش از پيش تضمين نمايد. هر چند به جرأت ميتوان گفت که وجود يک مديريت و رهبري مدرن ميتواند مهمترين ضامن اجرايي باشد. اما از طرف ديگر بايد توجه داشته باشيم كه مديريت دانش نياز به فناوري بسيار قوي دارد كه جزء لاينفك آن است. امروزه ايجاد کسب و كارهاي مؤثر بدون فناوري اطلاعات غير ممکن بوده و مانند آن است كه به آينده پشت كرده باشيم. در واقع مديريت دانش پايه تحقق مديريت استراتژيك در سازمانها بوده و مستلزم آن است که مديريت عالي شديداً از فرصتهاي ارائه شده توسط فناوري اطلاعات براي تحقق اهداف کسب و كار بهرهبرداري نمايد. استفاده از تكنولوژي اطلاعرساني تنها بهعنوان ابزار حمايتي براي فرآيندها و فعاليتهاي کسب و كار، يك استراتژي ضعيف است. فرصتهاي جديد ارائه شده توسط فناوري اطلاعات نيازمند بهرهبرداري گسترده است و اين امر نيز نيازمند آن است كه فناوري اطلاعات به طور كامل بهعنوان جزء اصلي در فرآيندهاي كاري گنجانده شود. براي رسيدن به يک سيستم مديريت دانش موفق بايد نسبت به نقطه ابتدا و نقطهاي که قصد رسيدن به آن را داريم، اشرافي کامل داشته باشيم. طراحي مسير حرکت بايد بر پايه يکسري بسترسازيها، بهکار گيري درست از سيستمها، و به گونهاي کاملاً حساب شده انجام گردد(ابطحی و صلواتی، ۱۳۸۵).