مديريت دانش به الگوهاي تعامل ميان فناوريها، فنون و افراد شكل ميبخشد. براي مثال تكنولوژي اطلاعات در خصوص گردآوري، ذخيره و اشاعه اطلاعات به خوبي عمل ميكند ولي در تعبير آن ناتوان است (بات، ۱۹۹۸). تجربيات به دست آمده حاکي از آن است که سازمانهايي كه به صورت بسته و براي رفع نيازهاي بلندمدت از مديريت دانش استفاده ميكنند در روابط اجتماعي و فني خود محتاط هستند. هرچند که از اين طريق دستيابي به راهحلهاي فني امكانپذير است، اما براي تحقق مديريت دانش در سازمان، بايد محيط مشاركت، همكاري و اشتراك دانش را به وجود آورد. براساس تحقيق «ارنست» و «يونگ» پنجاه درصد از متخصصان بر اين باورند كه تغيير رفتار بشر يكي از مسائل اجرايي مديريت دانش است. به همين دليل در پروژههاي مديريت دانش بر تغيير روندهاي سنتي و تقويت ساختارها و فناوريهاي جديد تأكيد ميشود(اوت و همکاران، ۲۰۰۴).
به طور کلي يک بنگاه براي رشد و توسعه در همه زمينهها و کسب برتري نسبت به رقبا، نياز به راه اندازي و اجراي همزمان چهار سيستم در زمينههاي مختلف دارد. اين سيستمها عبارتند از سيستم مديريت و برنامهريزي منابع سازمان، سيستم مديريت ارتباط با مشتري، سيستم مديريت زنجيره توليد و سيستم مديريت دانش(لاودن، ۲۰۰۳). تأكيد بر ضرورت اين سيستم در کنار ديگر سيستمهاي مطرح شده خود دليل محکمي بر جايگاه سيستم مديريت دانش و نقش آن در توسه و پيشرفت بنگاههاي قرن بيست و يکمي است.