صاحب نظران مديريت اجراي اين دسته وظايف را در كليه سازمانها ضروري ميدانند. اين دسته وظايف حالت عام داشته و برخي صاحب نظران تحت عنوان عناصر و يا اصول سازماني از آن نام ميبرند. اين وظايف عبارتنداز :
برنامهريزي عبارت از پيشبيني و تدوين برنامهها و اقدامات ميباشد. در اين صورت فرآيند تصميمگيري در ارزيابي راهكارها و انتخاب بهترين راه كار لازم و ضروري است. اجراي صحيح ديگر وظايف مديريت مانند ساماندهي ، هدايت و كنترل و همچنين انجام وظايف نيروي انساني نيز بستگي به برنامهريزي دارد.
بعداز تعيين اهداف و فعاليتهاي سازمان ، آن سازمان بايد توانايي انجام اهداف تعيين شده و دستيابي به آنها را داشته باشد. بنابراين سازماندهي نيل به هدف را ميسر ميسازد ، از اينرو مديريت نيروي انساني بايد قادر به ايجاد ساخت رسمي براساس ارتباط بين مشاغل ، شاغلين و عوامل مادي باشد تا زمينه نيل به اهداف فراهم گردد. از اينرو گفته ميشود سازماندهي شناسايي و گروهبندي فعاليتها ، تعيين اختيار و مسووليتها براي مديران و سرپرستان ، و ايجاد هماهنگي بين وظايف و فعاليتها ميباشد.
ارتباط و تعامل مناسب در اجزاي انساني سازمان يعني رهبر و پيرو ، مديران و نيروي انساني سازمان در جهت انجام اهداف تعيين شده موجب حفظ تعادل سيستم ميگردد. در اين رابطه مدير نيروي انساني با ايجاد انگيزه در افراد و استفاده از تحرك آنها ، نيل به هدف را ممكن ميسازد ، اين وظيفه با عنوان «هدايت» نامگذاري شده و ممكن است نامهاي ديگري مانند انگيزش ، به كارگماري و دستوردهي نيز عنوان شود. به هر حال مشكلات قابل ملاحظهاي در به كارگيري مؤثر و براساس رغبت افراد وجود دارد كه نميتوان آنها را ناديده انگاشت.
منطقي است كه يكي از وظايف مديريت در هر سطحي عبارت از مشاهده عمل و مقايسه آن با برنامهها و تعديل آنها با انحرافات و انجام اقدامات اصلاحي باشد. بديهي است كه عمل كنترل در بعد نيروي انساني براساس برنامههاي نيروي انساني صورت ميپذيرد. در هر حال صاحبنظران معتقدند كه چهار وظيفه مديريتي فوق براي همه مديران سطوح متعدد سازماني مشترك است. با توجه به اينكه مديريت يك دانش است ولي كاربرد صحيح و مطلوب آن در موقعيتهاي متفاوت هنر مديريت را مينماياند ، از اينرو تشخيص زمان ، مكان و نحوه كاربرد وظايف به نوع به كارگيري اندوختههاي مديريت بستگي دارد.