کلید مکتب استراتژی یادگیری آن است که بنیاد آن بر توصیف استوار باشد تا تجویز. طرفداران این مکتب همواره این سوال ساده اما مهم را مطرح می کنند که: چگونه استراتژی ها عملا در سازمانها شکل می گیرند؟ سوال این نیست که استراتژی ها چگونه تدوین میشوند؛ بلکه این است که چگونه شکل میگیرند.
محققینی که با رویکرد استراتژی یادگیری موافق بودند، دریافتند که هرگاه تغییر مسیر استراتژیک عمده ای به وقوع پیوسته است، به ندرت ناشی از تلاش برای برنامه ریزی رسمی بوده و در واقع اغلب حتی در دفاتر مدیران ارشد نیز رخ نداده است. در عوض، استراتژی ها را میتوان ناشی از فعالیت ها و تصمیمات جزئی افراد مختلف دانست. اگر این تغییرات جزئی به مرور زمان یک جا شود اغلب به ایجاد تغییرات عمده در مسیر منجر می گرد.