افرادي كه خطمشيها و قواعد خاصي دارند زندگي آنها مسير ثابتي دارد تا اينكه با واقعه غيرمنتظرهاي روبرو ميشوند موردي كه با طرز زندگي خودشان فرق دارد، تازه است و چيزهاي بيشتري را بايد ببينند. بهسازي مديريت از مواد زير تشكيل ميشود:
دورههاي تخصصي مديران براي عدهاي كمك خاصي نميكند، گيج كننده، بيمناسبت و كند است و براي برخي شركتها پول اين دوره وجود ندارد و يا اينكه خود كاركنان فرصتي ندارند و شايد شيوه يادگيري بايد عوض شود.
مديران در تمام مراحل زندگي ميتواند ياد بگيرند و پيشرفت كنند درست مانند بچهها كه از راه تجربه ياد ميگيرند و چيزهاي جديد را با روشهاي مختلف امتحان ميكنند در حاليكه آموزش خاصي نميبينند.
مديران بايد رفتار تازهاي را پيشه كنند در حاليكه اهميت آن را فراموش كردهاند. مديران ميتوانند ياد بگيرند و عوض شوند. براي يك لحظه خودشان را جاي همكارانشان بگذارند و نقطهنظرات آنان را امتحان كنند چرا كه هميشه بهترين جواب آن چيزي نيست كه آنها ميخواهند.
ترك عادت كار سادهاي نيست اما قدم بزرگي به سمت جلو است. مديران ميتوانند از قالب خودشان بيرون آمده و چيزهاي جديد ياد بگيرند شايد آنقدرها كه فكر ميكنند بد نباشد.
برخي مشكلات غير قابل حل به نظر ميرسد اما مدير سعي كند كه مدتي به آن فكر نكرده و به ضمير ناخودآگاه و نداي درون خود اجازه دهد برايش كار كند.
در وجود هر كس يك فرشته (ميتواند خوب باشد) و يك اهريمن (ميتواند بد باشد) وجود دارد كه اطرافيان او از آن مطلعند اما خودش نه. يك مدير نميتواند اهريمن وجودش را نابود كند اما ميتواند آن را بشناسد و كنترل نمايد. به جنبه خوب يك مدير هم بايد توجه كرد اينكه همدرد و دلسوز ديگران است و … اما زياد خوب بودن هم فايدهاي ندارد.
درست آن است كه هم فرشته وجود خودت و هم ذات اهريمني خود را بشناسي و از هم تشخيص دهي و ياد بگيري كه از هر يك استفاده به موقع كني به شرطي كه خودت را هم همانطور كه هستي ببيني.
استرس جزء واقعيت زندگي هر مديري است. زيرا گاهي فشار از كنترل خارج ميشود. تنش واسترش مشكل دروني خود مديراست و جوابش هم همانجاست. مثلاً مدير مي تواند با ثبت تجربهها، فكر كردن در مورد وقايع، عوض كردن كارش، گوش دادن به پيشنهادات ديگران با استرس مبارزه كرده و بيشتر رشد كند.
بهسازي مديران يعني رشد با استفاده از يادگيري. در اينصورت است كه مدير مسائل غيرممكن را ميتواند حل كند. يك مدير ميتواند حصار قديم را در هم شكسته و انعطافپذير باشد و كمتر بنشيند و گوش دهد. سازمان هم مي تواند نقش فعالتري داشته باشد و مثلاً با در اختيار گذاشتن كتاب به كاركنان آنها را كمك كند و تماس بيشتري بين افراد برقرار كند.
نهايتاً راههاي زيادي براي خودسازي افراد مختلف وجود دارد مهم آن است كه ببينيم كدام راه بيشتر به درد ميخورد بايد با خودت به توافق برسي ولي بدانكه يك شبه موفق نخواهي شد. در حال حاضر سازمانها بايد تغيير كنند و به افرادي نياز دارند كه با چشمان باز مشكلات جديد را حل كنند.