سود تقسیمی از دو جنبه حائز اهمیت است: اول به دلیل خاصیت علامت دهی اش و دوم به دلیل مفاهیم نقدینگی ومالیاتی که برای سهامداران به همراه دارد. مرتون میلر وفرانکو مودیلیانی علیرغم اگاهی نسبت به هر دو جنبه بیشتر به بحث روی جنبه دوم ان پرداخته اند. لینتر (۱۹۵۶) خاصیت علامت دهی سود تقسیمی را به وسیله ارتباط بین سود تقسیمی و درامد تشریح کرد و به علاوه مشاهده نمود مدیرانی که اطلاعات خاصی درباره درامد آتی شرکت دارند، تمایلی به قطع و کاهش سود تقسیمی ندارند.اوبه این نتیجه رسید که نغییرات سود تقسیمی ،اطلاعاتی را در خصوص درآمد آتی شرکت انتقال خواهد دادو اعتقاد به تغییرات غیر منتظره درامدهای آتی برقیمت سهام تأثیر می گذارد. مدل لینتر در خصوص ارتباط بین سودتقسیمی ودرامد توسط فاما وبابیاک (۱۹۶۸) با بررسی داده های ایالات متحده ونیز توسط شولین (۱۹۸۲) با بررسی داده های استرالیا مورد حمایت قرار گرفت.یافته های دیگر محققان نیز از سود تقسیمی به عنوان یک وسیله علامت دهی حمایت می کنند. فرضیه علامت دهی استدلال می کند که مدیران از تقسیم سود جهت انتقال اطلاعاتی در زمینه سوداوری آتی موءسسه استفاده می کنند (باتاچاریا۱۹۷۹،میلروراک۱۹۸۵)طرفداران نظریه علامت دهی معتقدند که بازار سهام عکس العمل مثبت نسبت به تقسیم سود یا افزایش ان وعکس العمل منفی نسبت به حذف ویا کاهش سود تقسیمی از خود نشان می دهد.
فرضیه علامی دهی پیش بینی می کند که اگر سود (درامد) افزایش یابد (روبه زوال گذارد) متعاقب ان سود تقسیمی نیز افزایش می یابد (کاهش می یابد.) در حمایت از این فرضیه آهارونی ودوتان (۱۹۹۴) به این نتیجه رسیدند شرکتهایی که سود تقسیمی خود را افزایش می دهند، احتمال افزایش درآمد غیر منتظره انها در سالهای بعد بیشتر از شرکتهایی است که تغییری در میزان سود تقسیمی خود نمی دهند.
از طرف دیگر سود تقسیمی به دلیل مفاهیم نقدینگی ومالیاتی نیز موضوع قابل بحثی است. اثر مشتری به ما میگوید که به دلیل هزینه های مبادلاتی و مالیات، سیاست تقسیم سود شرکتها می بایست به نحوی طراحی شود تا از یک طرف نیازهای نقدینگی سهامداران را برآورده سازد و از طرف دیگر هزینه ها را به حداقل برساند. بویژه، رفتارهای مالیاتی مختلف سود تقسیمی و سود سرمایه ،بربازده پیش از مالیات سهامداران تاثیر می گذارد (التون وگرابر۱۹۷۰،لیزنبرگروراموسامی۱۹۸۰،لسفر۱۹۹۵).
میلر ومودیلیانی (۱۹۶۱) نشان داد که تحت شرایط خاصی، پرداخت سود نقدی نمی بایست تأثیری برقیمت سهام داشته باشد. میلر ومودیلیانی فرض کردند که سرمایه گذاری های شرکت ثابت است وصرف نظر از سیاست تقسیم سود شرکت،همه پروژه های دارای ارزش خالص تأمین مالی می شوند و نتیجتا اینکه جریان نقدی ازاد آتی شرکت به سیاست تقسیم سود آتی شرکت ارتباطی ندارد، بطوریکه سود تقسیمی،جریان نقدی ازاد باقیمانده شرکت است. برخی از تحقیقاتی که در جهت توضیح سیاست تقسیم سود واقعی بسط داده شده اند، قسمتی از فرضیات میلر ومودیلیانی را نادیده گرفته اند. برای مثال برنان (۱۹۷۰) فرض مالیات مساوی را در مدل خود نادیده گرفت بطوریکه در مدل برنان سود تقسیمی بالا، جریمه مالیاتی بالایی دارد. میلر ومودیلیانی به طور ضمنی پیشنهاد دادند که تغییرات سود تقسیمی می تواند تأثیراطلاعاتی داشته باشد. مطالعات بعدی توسط واتز (۱۹۷۳) به این نتیجه رسید که تقسیم سود نقدی، قیمت سهام را افزایش می دهد و قطع سود تقسیمی عموم منجر به کاهش قیمت سهام می شود. با افزایش تفکیک مالیات از کنترل ،مدیران اغلب با نظارت کمتری روبرو هستند و در این راستا ،تعهد به پرداخت سود تقسیمی بالا،فرصت طلبی ندیران را کمرنگ تر می کند وشرکتها را مجبور به تعامل بیشتر با بازار سرمایه می کند.
پیام مهم مدل نابرابری اطلاعات اینکه پرداخت سود تقسیمی از دو جنبه حائز اهمیت است. اول اینکه وسیله ای برای کاهش هزینه های نمایندگی است واز طرف دیگر علامتی در خصوص انتظارات مدیران از وضعیت سود اوری آتی موسسه است. هر دو جنبه در مطالعات لینتر قابل مشاهده است که معتقد است سیاست تقسیم سود واقعی شرکتها متمایل به یک فرایند تعدیل جزئی ومستمر است.