از نظر ابن خلدون جغرافیای طبیعی می تواند در شکل گیری اخلاق مردم نقش داشته باشد. شرایط اقلیمی همچون آب و هوا، گرمای و سرما، خشکی و رطوبت، از عوامل طبیعی هستند که بر فیزیولوژی بدن تأثیر گذاشته عملکرد مغز تحت الشعاع قرار می دهد. یکی از علومی که ابن خلدون برای پی بردن به علت حوادث از آن استفاده می کند جغرافیاست. ابن خلدون بر طبق همان جنبه باطنی تاریخ، در جهت پیدا کردن دلایلی برای وقوع حوادث تاریخی به این نکته اشاره می کند که یکی از عوامل تأثیر گذار بر رویدادهای تاریخی اعم از جنگ طلبی، صلح دوستی، خشونت و رأفت معلول جغرافیاست.
وی با در نظر گرفتن هفت اقلیم برای دنیا، چهار اقلیم را مناسب تر برای زندگی می داند «تجارت، بازرگانی و تعاملات اجتماعی نیز رونق فراوانی در این اقالیم چهارگانه دارند. هر چه از این اقالیم دور و از نقطه اعتدال خارج شویم به اقالیمی می رسیم که ویژگی های پیش گفته را ندارند.»
مثالی که در این مورد می توان عنوان کرد نوع زندگی قبایل عرب است که دارای تعصب های قبیله ای هستند که به خاطر نوع زندگی آنهاست. «عصبیت میان قبایل عرب چنان قوی بود که حتی در مواردی طوایفی که هیچگونه پیوند نسبی نداشتند از طریق حلف و ولا با هم متحد می شوند و به دلیل برقراری این پیوند عاطفی قوی به محض این که کوچکترین ستمی به طرف قرارداد می شد این احساس برانگیخته و تجاوزگر گوشمالی داده می شد».