دو شیوهي برای نگریستن به شکاف برند وجود دارد:
شرکتهایی که چگونگی پرکردن شکاف را یاد گرفتند، یک مزیت برجسته نسبت به آنهایی دارند که نمی دانند چگونه این شکاف را پر کنند. وقتی ارتباطات برند دست نخورده و بی عیب(کاملاً واضح و قوی) طی می شود، بدون انحراف، اغتشاش یا نیاز به تفکر زیاد درباره ی آن، مستقیماً به سوی مغزهای مردم می رود. این قضیه «فاصله ي روانی» بین شرکت ها و اجزای تشکیل دهنده ي آنها را برای آغاز یک رابطه تقلیل می دهد. این پیام های عبور شونده از شکاف و تقلیل دهنده ي شکاف، بلوک های سازنده ي یک برند پرجذبه(دارای توان ذاتی رهبری)هستند.
شما می توانید بگویید کدام برندها پرجذبه هستند، زیرا آنها موضوع همیشگی در محاورات فرهنگی و گفت وگو های بین مردم هستند. برندهایی از قبیل کوکاکولا، اَپل، نایکی، ای.بی.ام، ویرجین، آکیا، بی.ام.و و دیسنی شمایلهای(نماد تصویری) مدرنی شده اند زیرا آنها برای چیزهایی تلاش و فعالیت میکنند که مردم می خواهند؛ مثل شادی، هوش، قدرت، موفقیت، راحتی، سَبک، عشق مادرانه و تخیل. برندهای کوچکتر نیز می توانند پرجذبه باشند. شرکت هایی از قبیل جان دییر، گوگل، سیسکو، وایکینک، پالم، تاپِروِر و تِرِین همگی تأثیری جاذب و پرنفوذ بر مخاطبان خود دارند. وقتی یک پیمانکار AC شعار «سخت است تا یک تِرِین را متوقف کنیم» را می خواند، او فکر می کند، شعار شرکت «صحیح است».
یک برند پرجذبه(دارای توان ذاتی رهبری) می تواند به عنوان محصول، خدمت یا شرکت برای چیزی که مردم معتقدند جانشینی برای آن وجود ندارد تعریف شود. شگفت آور نیست که برندهای پرجذبه با سهم بازاری ۵۰% یا بیشتر، اغلب در طبقات خود ادعای جایگاه برجسته را دارند. آنها همچنین تمایل دارند تا نسبت به محصولات و خدمات ژنریک (عمومی) بالاترین قیمت ها (برتری در قیمت) را تا حدود ۴۰% بیشتر خواستار باشند و از همه مهمتر که آنها کمتر احتمال دارد دستخوش و قربانی فرایند تبدیل شدن به کالای عادی شوند.