مربی گری چیست؟
وقتی که صحبت از مربی میشود؛ اولین چیزی که به ذهنمان خطور میکند، مربی رشته های ورزشی مانند مربی فوتبال و غیره است. در حقیقت تصوری که بسیاری از ما از واژه “مربی” داریم؛ همین است. ولی این در حالی است که مربی و مربیگری تنها به این رشته ها ختم نمی شود. بلکه طیف بسیار گسترده تری را شامل میشود.
مربیان میتوانند در تمام جنبههای زندگی به ما یاری برسانند. از جمله در جنبههایی مانند تجارت، ارتباطات، آموزش و به طور کلی تمام مراحل زندگی. مربی به شاگرد کمک میکند تا مسیر پیشرفت خویش را با بکارگیری قدرت خیال و تفکر خودش و بدون هیچ مانعی، پیدا کند. مربی گری با آموزش دادن فرق میکند. چرا که در آموزش مطالبی به افراد ارائه میشود که جنبه عمومی دارند و برای هر فردی به صورت تکی پاسخگو نمیباشند. دقیقاً مانند یک کتاب دستورالعمل که همه آن را میخوانند ولی وقتی که سعی میکنند به آن عمل کنند؛ این دستورالعمل ها برای یک نفر جواب می دهد ولی برای نفر دیگر جواب نمیدهد.
این در حالی است که در مربی گری، این موضوع متفاوت است. وقتی که یک فردی مربی یک فرد دیگری میشود؛ سعی میکند تا برای او مانند یک “دوست” باشد؛ با این فرد ارتباط برقرار کند تا بین این دو فرد درک متقابلی ایجاد شود. وقتی که چنین درکی ایجاد شد؛ مربی میتواند تجربیات خویش را در اختیار شاگرد قرار دهد و او را در راه رسیدن به کارش مساعدت کند. بنابراین مربی در طول مسیر رسیدن به موفقیت فرد در رشته مورد نظر همراه این فرد خواهد بود و سعی میکند تا بر اساس تواناییهایی که این فرد دارد؛ به او نشان دهد که چه کاری برایش درست است و چه کاری برایش درست نیست.
کوچینگ تحصیلی
کوچینگ تحصیلی هم مانند مربی گری در دیگر رشته ها، نوعی از کوچیگ است که با هدف رسیدن شاگردان به درجات عالی تحصیلی و همچنین موفقیت آنها انجام میشود. هدف کوچ های تحصیلی این است که شاگردان خویش را در رسیدن به اهداف عالی تحصیلی یاری دهند. این هدف تحصیلی یعنی ارتقای سطح علمی و بالا بردن امکان قبولی در امتحانات و یا قبول شدن در درسها و یا به طور کلی بالا بردن کیفیت نمرات و بار عملی فرد.
پیگیری نکردن کارها، یکی از مهم ترین عواملی است که موجب شکست افراد میشود. یکی از مهم ترین رسالت های کوچ تحصیلی این است که سعی کنند تا افراد را وادار کنند که با پیگیری، تمام علم خویش را به صورت عملیاتی کنند تا در امتحانات ورودی دانشگاهی و یا دبیرستانی قبول شوند.
وجود یک کوچ تحصیلی که به دانش آموزان و شاگردانش کمک میکند، با یک آموزگار بسیار متفاوت است. چرا که آموزگار ارتباطی یک طرفه با شاگرد برقرار میکند در صورتی که این ارتباط برای مربیان دو طرفه است. وقتی که معلم یا آموزگار به مدرسه و یا محل تحصیل میآید، در کلاس درس، به دانش آموزانش درسهایی میدهد و سپس بدون این که کوچکترین مسئولیتی قبول کند، کلاس درس را ترک میکند. دانش آموزان هم موظف هستند که کار را ادامه دهند و خودشان درسها را بخوانند و آن چه که از این درس ها آموختهاند بکار ببرند. کوچ حتی با مشاور مدرسه هم فرق میکند. همان طور که اشاره شد ارتباط بین کوچ و شاگرد یک ارتباطی دو طرفه است. کوچ های تحصیلی دقیقاً می دانند که باید از شاگردان خودشان چه بخواهند و دقیقاً میدانند که باید چه جنبه هایی از تجربیات تحصیلی خودشان را با شاگردانشان در میان بگذارند.
آنها همیشه این موضوع را مورد نظر دارند که باید این رابطه تحصیلی و دوجانبه ای که بین آنها با شاگردانشان برقرار شده است؛ رابطهای تعاملی باشد. بنابراین وقتی که یک کوچ از شاگرد خودش میخواهد که تفکر کند و نقاط قوت و ضعف تحصیلی اش را پیدا کند، شاگرد وظیفه دارد تا این کار را با دقت و با بهره گیری از قدرت خرد خودش انجام دهد. کوچ و شاگرد باید قبل از این که رابطه ای استاد-شاگردی با هم داشته باشند؛ باید با هم دوست باشند و برای این کار باید برنامه ریزی مناسبی انجام دهند.
یک کوچ تحصیلی خوب باید یک روان شناس خوب هم باشد تا بتواند در هنگامیکه با شاگرد خودش ارتباط برقرار می کند سعی کند تا کاری کند که این ارتباط عمیق تر شود. هنگامی که کوچ تحصیلی با شاگرد و دانش آموز ارتباطی برقرار میکند، قدم اول این است که کوچ برای شاگرد، موقعیت و وضعیت تحصیلی که دارد را مشخص میکند. او در این رابطه به شاگردش دروغ نمیگوید و سعی نمیکند تا موقعیت تحصیلی او را بیشتر و بهتر از آن چه که بوده و یا کمتر از آن چه که بوده مشخص کند. قدم بعدی این است که کوچ از شاگرد میخواهد که مشخص کند که دقیقاً قرار است که چه هدفی داشته باشد. ممکن است هدف دانش آموز و شاگرد بیشتر این باشد که تمرکز خودش را بر روی موفقیت در یک آزمون ورودی خاصی متمرکز کند و یا ممکن است این شاگرد بخواهد صرفاً در یک درس مثلاً درس ریاضی پیشرفت کند و غیره. بنابراین این دو قدم (یعنی تعیین شدن موقعیت اولیه شاگرد و تعیین شدن دقیق جایی که شاگرد قرار است به آن جا برسد) دو رکن از ارکان اساسی کوچینگ تحصیلی هستند.
در این جاست که شاگرد احساس میکند که بین جایی که ایستاده است و جایی که میخواهد خودش را به آن جا برساند، یک فاصله ای وجود دارد. او سعی میکند تا این فاصله را بپیماید که تمام فعالیتهایی که شاگرد قرار است انجام دهد باید در جهت پیمودن این فاصله باشد.
وقتی که فردی از کوچینگ تحصیلی استفاده میکند، می تواند اطمینان داشته باشد که کیفیت تحصیلی او در زمینه ای که کوچ با او کار میکند، افزایش پیدا میکند. کوچ های تحصیلی معمولاً بر روی وضعیت تحصیلی افراد در حال حاضر تمرکز می کنند و سعی می نمایند به افراد کمک کنند تا خودشان بتوانند مسیر را به بهترین شکل تا مقصد طی کنند.
کاری که کوچ تحصیلی انجام میدهند، بر خلاف کار مشاوران تحصیلی در مدرسه است. در حقیقت مشاورانی که به افراد مشاوره می دهند؛ برای همه افراد یک نسخه می پیچند و در پروسه مشاوره شاگردان حضوری فعال ندارند. ولی کوچ ها کاملاً متفاوت با این قضیه عمل میکنند و کاری میکنند که افراد خودشان از تواناییهای ذهنی خودشان استفاده کنند و معمولاً کاری میکنند تا فرد خودش بتواند پاسخی را برای مشکلات خویش پیدا کند. این کار بسیار سودمندتر از مشاوره خشک است چون ممکن است شیوه ای که به عنوان شیوه آموزشی به افراد آموزش داده می شود برای یک نفر کارساز باشد ولی برای فرد دیگری کارساز نباشد. ولی وقتی که فردی در زمینه مورد نظر از یک کوچ استفاده می کند، با توجه به آگاهی و شناختی که خودش از زندگی دارد می تواند راه خودش را انتخاب کند.
وقتی که افراد با یک کوچ تحصیلی صحبت میکنند، این کوچ هیچ وقت به آنها مستقیماً نمی گوید که چکار کنند و چکار نکنند بلکه تنها به افراد ابزارهایی را برای مقابله با مشکلات تحصیلی و تنبلی می دهند و سعی میکند کاری کند که این افراد خودشان بتوانند راهکار موفقیت تحصیلی خودشان را پیدا کنند. به طور کلی کوچینگ تنها به شاگردان خودشان کمک می کنند تا با استفاده از تفکر خودشان، راهکارهای خودشان را پیدا کنند.
به طور کلی در فرآیند کوچینگ تحصیلی، سعی می شود تا افراد خودشان پاسخ های خودشان را پیدا کنند. این فرآیند یک فرآیند پیچیده است چون ممکن است هر فردی توانایی مخصوص به خود و نقطه ضعف و نقطه قوت مخصوص به خود را داشته باشد و این که بخواهد یاد بگیرد که چگونه از این توانایی ها استفاده کند؛ می تواند موضوعی پیچیده باشد.
یک کوچ تحصیلی خوب هم، سعی میکند تا امکاناتی را در اختیار شاگردان و دانش آموزان قرار دهد که بتوانند با استفاده از آن کیفیت تحصیلی را بهبود دهند. در کوچینگ تحصیلی سعی میشود تا به جای این که مسئله ها را برای شاگردان خودشان حل کنند، به آنها کمک کنند تا فرآیند حل کردن مسئله را بیاموزند. یکی از پارامترهای مهم در کوچینگ تحصیلی این است که آنها به انسانها کمک میکنند تا عملکرد خودشان را ارتقاء دهند. آنها سعی نمی کنند تا خودشان عملکرد تحصیلی شاگردان خود را بهتر کنند؛ بلکه سعی میکنند به آن ها کمک میکنند تا خودشان روش این کار را پیدا کنند. کوچینگ تحصیلی به شیوه های زیر میتواند به شاگردان کمک کند تا کیفیت زندگی تحصیلی خودشان را افزایش دهند:
- کوچینگ تحصیلی منجر میشود که شاگران بتوانند راه رسیدن به موفقیت تحصیلی را آسان تر پیدا کنند.
- در کوچینگ تحصیلی سعی می شود تا فعالیت ذهنی خود فرد بیشتر تقویت شود تا بتواند خودش ایده های جدیدی برای خودش ارایه کند.
- کوچ های تحصیلی سعی می کنند تا توانایی استدلال منطقی و فکر کردن منطقی را در افراد پرورش دهند.
- کوچینگ تحصیلی فرآیندی انعطاف پذیر است و بسته به شرایط مختلف افراد و وضعیت های مختلف، ممکن است شیوه خودش را تغییر دهد.
- کوچینگ تحصیلی نوعی روش کاربردی است که باید آن را آزمود.
- کوچ های سعی می کنند برای مشاوره دادن به شاگردانشان، از راه های فعال استفاده کنند.
احساس هایی که کوچینگ تحصیلی در شاگردان ایجاد میکند.
- دادن اعتماد به نفس به آن ها
- ایجاد کردن احساس ایمنی برای آن ها
- دادن حس رازداری به شاگردان و اجازه دادن به آنها تا مشکلات خودشان را در کمال آرامش بیان کنند.
- ایجاد احساس اطمینان به ادامه راه در آنها
کوچ های تحصیلی سعی میکنند تا با افراد ارتباط برقرار کنند. این ارتباط همان طور که در بالا هم اشاره شد از یک نوع ارتباط فعال است. شاگردان این کوچ ها میدانند که کوچ های تحصیلی دارای ویژگی های زیر هستند:
وقتی کسی به عنوان کوچینگ تحصیلی مسئولیت فرد دیگری را بر عهده میگیرد؛ اولین چیزی که باید به آن توجه کند این است که باید عیبهای آن فرد را به خودش گوشزد کند.
بنابراین کوچ ها در مقابل شاگردانشان بدون قضاوت عمل میکنند و سعی می کنند تا در صورتی که آن ها عیب هایی دارند، در همان ابتدا این عیب ها را به آن ها یادآوری کنند تا آن ها هم بتوانند با بهره گیری از این مشاوره ها و با برطرف کردن این عیب ها، راه تعالی را در این زمینه بپیمایند.
همچنین یکی دیگر از اهدافی که در کوچینگ تحصیلی باید به آن پرداخت، این است که کوچ های تحصیلی باید حتماً کاری کنند که شاگردانشان استعدادها و توانایی های خودشان را بشناسند و سعی کنند تا این استعدادها و توانایی ها را شکوفا کنند. شکوفاسازی این استعدادها با استفاده از برنامه ریزی کردن امکان پذیر میشود. وقتی که فردی برای کار خودش برنامه ریزی داشته باشد و دقیقاً برای بهره گیری از استعدادهای خودش به صورت منظم طرحی داشته باشد؛ مسلماً میتواند از استعدادها و تواناییهای بالقوه ای که دارد به بهترین شکل ممکن استفاده کند. این موضوع می تواند یکی از وظیفههای یک کوچ باشد. کوچینگ باید به شاگردان خود یاد بدهند که چگونه می توان یک برنامه ریزی موفق انجام داد.
کوچینگ تحصیلی باید در طول تمام مدتی که شاگرد در حال حرکت به سمت کمال است در کنار او باشد. از ابتدای برنامه ریزی گرفته تا پایان راه، کوچ در کنار شاگرد است و سعی میکند تا در زمانهای مناسب، به او مشاوره های درست بدهد. کوچ با مشاور فرق می کند. وقتی که شاگرد پیش مشاور می رود، مشاور یک سری برنامه ریزی های کلیشه ای را به او میگوید و شاگرد سعی میکند به آنها عمل کند ولی مدت کوتاهی بعد از آن، ممکن است دوباره بر حسب عادت، به شیوه های پیشین برگردد. ولی یک کوچ تحصیلی همیشه با شاگرد است و سعی می کند تا کاری کند که شاگرد همیشه به برنامه ریزی های خودش عمل کند و آن ها را تکرار کند و دقیقاً بداند که هدفش از برنامه ریزی چیست و به خوبی به آن عمل کند.
در صورتی که یک کوچینگ تحصیلی ببیند که شاگرد در زمینه ای توانایی دارد، کاری میکند که این شاگرد از این توانایی خودش بهتر استفاده کند. این دخالت باید به گونه ای باشد که مزاحم شیوه تصمیم گیری شاگرد نشود. به عبارت دیگر در صورتی که یک کوچ ببیند که شاگردش در یک زمینه تواناست، سعی میکند تا او را وادار به تفکر بیشتر درباره تواناییهای خودش بکند و کاری کند که او بیشتر به تواناییهای خودش توجه کند. این در حالی است که مشاور این توانایی را در افراد ببیند، یک برنامه زمان بندی شده دقیق به شاگرد میدهد و از او میخواهد تا دقیقاً بر اساس این برنامه ریزی عمل کند که در این برنامه ریزی شاگرد و خصوصیات وی به صورت کامل مورد توجه قرار نگرفته است. در این نوع برنامه ریزی، شاگرد هیچ اختیاری از خودش ندارد ولی وضعیت کوچ چیزی متفاوت است. مربی تنها سعی میکند شاگرد را بیش از پیش متوجه یک نقطه قوت بکند ولی اصلاً یک برنامه ریزی به او نمیدهد که در این برنامه ریزی او متوجه نقاط قوت خودش شده باشد. بلکه کار کوچینگ این است که از شاگرد میخواهد تا خودش این برنامه ریزی را انجام دهد. این جاست که شاگرد یاد می گیرد که چگونه خود را رشد و تعالی دهد.
عکس این موضوع هم که درباره نقاط ضعف حقیقت دارد. در این صورت کوچینگ تحصیلی اگر ببینند که شاگرد در رشته ای از درس ضعف دارد؛ به جای این که یک برنامه ریزی درسی به شاگرد بدهند که در این برنامه ریزی مشخصاً بر روی نقاط قوت او تمرکز شده باشد؛ سعی میکنند تا او را تشویق کنند که خودش برنامه ای طراحی کند که در این برنامه بر روی نقاط ضعفش تمرکز بیشتری شده است.